یگانه و ریحانه فرشته های خونه مایگانه و ریحانه فرشته های خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

یگانه و ریحانه دوقلوهای دوست داشتنی مامان و بابا

25ماهگی

سلام عزیزای مامانی میدونم مامانی خیلی تنبل شده ولی اصلا دیگه وقت آزاد ندارم از صبح که بیدار میشید باید با شما سرو کله بزنم تاشب واقعا دلم میخاد ماهیانه وبلاگتون رو بروز کنم ولی دیگه چیکار کنم قول میدم از این به بعد بروز باشم خوب تو این مدتی که نبودیم حسابی خوش گذروندید عروسی و گردش 15/10/93حنابندون پسرعموی مامانی بود مراسمشون خونه دخترعمو(خاله زهرا) گرفته بودن که همسایمون وای که همون شب خیلی بهانه گیر شده بودین پیش هیچ کس نمیرفتین همش بهانه میگرفتین و گریه میکردین 17/10/93روز عروسی ظهر شما رو پیش بابایی خوابوندم و رفتم آرایشگاه تا ساعت 6/30که برگشتم و شما رو آماده کردم و رفتیم سالن اونجا یه خورده بهتر بودین ولی باز دست از بهانه ...
16 بهمن 1393

2سال گذشت

اربعین حسینی و رحلت پیامبراکرم و شهادت مظلومانه مظلوم اهل بیت امام حسن مجتبی رو با تاخیر تسلیت میگم همچنین شهادت امام رضا غریب الغربا رو ب تمام دوستان و شیعیان تسلیت عرض میکنم   سلام فندق های مامانی سلام وروجکای دوساله مامان دوسال از بودن در کنار شما گذشت دوساله که مامان وبابا خوشبخترین مامان و بابای دنیا شدن تو نوشتن خیلییییی تنبل شدم که این تنبلی هم دلیل خاصی داره شما وروجکا دیگه وقت آزاد برام نمیزارید از این روزای که گذشت واستون میخام بگم شنبه1/9/93 ی اتفاق بد برا مامانی افتاد وقتی داشتیم تو کوچه با دخترعموی مامانی راه میرفتیم پام پیچ خورد و افتادم زمین یگانه هم بغلم بودی  که از دستم پرت شدی و ی بند گریه میک...
2 دی 1393

22و23ماهگی قندعسلای مامانی

سلام به همگی سلام به دخترای خوشگلم اومدم با کلی تاخیر مدتی نت نداشتیم ولی بیشتر دیگه وقت نمیکنم بیام اینجا هرچه شما بزرگتر میشید منم وقت کم میارم این حرف منو فقط اونایی که دوقلو دارن درک میکنن از یه طرف شیطونیاتون از یه طرف مریضی که دست از سرتون برنمیداره دو سه روزیه باز ریحانه مریض شده اول تب کردی بعد هم اسهال الان هم خدا رو شکر یه خورده بهتری فقط شبها بیقراری میکنی امسال دومین محرم شماست بیست  و یک روز گذشته تو این مدت مراسمای زیادی رفتیم مراسم شیرخواران هم دومین سالتون بو که رفتین اونجا ازتون عکس گرفتن و گذاشتن تو سایت خبرگزاری و اتفاق بدی که برامون افتاد چند روز پیش رفته بودیم سفره حضرت رقیه بعد که برگشتیم آماده شدیم ک...
24 آبان 1393

21ماهگیتون با تاخیر

سلام خوشگلای مامانی امروز بالاخره وقت کردم بیام براتون بنویسم این روزا همش درگیر مریضی شما بودم الان هم خودم دو روزه سرما خوردم دیگه نایی برامون نمونده ولی با همه این وجود اومدم که براتون بنویسم هرچند این پست با تاخیره ولی مهم نوشتن و بیادتون بودنه همونجور که گفتم این روزا بجز مریضی چیز دیگه ای نبوده که بخوام بنویسم حتی 24/6/93 که ماهگرد21 تون بود ما تو دکتر بودیم اول ریحانه تب شدید گرفتی که تا دو روز اصلا قطع نمیشد بعد از دو  روز چشم چپت ورم کرد شد مثل کسی که زنبور خورده باز بردمت دکتر که گفتن بخاطر تب التهاب پیدا کرده و بهت دارو دادن هنوز خوب نشده یگانه تب کردی و خلاصه همینجور ادامه داشت تا الان که من مریضم یه خبر بد دیگه ...
31 شهريور 1393

20ماهگی و سالگرد عقد مامان و بابا

    سلام نازگلای مامان               20ماهگیتون مبارک عشقهای مامان   24/5/93وارد بیستمین ماه زندگیتون شدین هرچه بزرگتر میشید شیطنتتون هم بیشتر میشه ان شالله 20سالگیتون رو جشن بگیریم 20/5/93ریحانه خیلی حالت بد بود تب شدید و نفس تنگی داشتی و شب اصلا نخوابیدی صبح با بابایی بردیمت دکتر که گفت عفونت شدید گلو داری و واست دارو نوشت که با خوردنشون بهتر شدی ولی هنوز کامل خوب نشدی 23/5/93-24/5/93 رفته بودیم خونه عزیزجون که خاله آزیتا و عسل زندایی سحر و نگار هم بودن  و کلی واسه خودتون بازی کردین ریحانه شیطون مامان هم دستت رو با چاقو بریدی ...
30 مرداد 1393

اولین مسافرت خوشگلای مامان

سلام نازگلای مامانی این روزا به حدی شیطون شدین که اصلا وقت آزاد برام نمیزارین که بیام و پست جدید براتون بزارم منم واسه اینکه تو خونه نباشم که تنهایی با شما سر و کله بزنم بیشتر روزا رو  میریم خونه باباجون و عزیزجون(به عزیزجون میگین ماماجی) حالا بزار از این روزا و اولین سفرتون واستون بگم چهارشنبه1/5/93 از یه روز قبل تصمیم گرفتیم که بریم اهواز خونه عمه الهام عصز چهارشنبه ساعت5 حرکت کردیم و 10:30رسیدیم خدا رو شکر تو راه زیاد اذیت نکردین و دو ساعتی خوابیدین ولی از خونه عمه هیچی نگم بهتره اذیتی نبود که نکردین ولی با همه این وجود خوش گذشت و شما با سوگند کلی بازی کردین تا جمعه 3/5/93 شبساعت 9:30 قصد برگشت کردیم(من و بابایی همینجو...
14 مرداد 1393

نوزده ماهگی ،دومین ماه رمضان با حضور فرشته ها

سلام خوشگلای مامانی 24/4/93 نوزدهمین ماه از زندگی پرنسس های مامانی(امروز واسه چکاب وزنتون برده بودیمتون بهداشت ریحانه 9900 و یگانه 10.300 بودی که به نسبت دفعه قبل بهتر شده بودین) امسال دومین ماه رمضانه که شما عزیزای مامانی کنارمون هستین و خدا رو بابت دادن شما روزی هزار بار شاکرم روزهای ماه رمضان با وجود شما داره میگذره این روزا حسابی شیطون و بهانه گیر شدین گاهی وقتا کلافه ام میکنید عصبی میشم و سرتون داد میزنم بعد پشیمون میشم دیگه مدتیه شیر خودم رو درست نمیخورین روزی دوبار،عادت به خوردن شیشه شیرتون زیاد شده   26/3/93دوشنبه: متوجه شدم که دندون آسیاب  پایینی یگانه دراومده28/4/93چهارشنبه: هم دندون آسیاب بالایی ری...
24 تير 1393

18ماهگی عزیزای مامانی

اللهم عجل لوییک الفرج   نیمه شعبان تولد امام زمان (عج)بر همگی مبارک   سلام قند عسلای مامانی خوبین خوشگلای مامانی ورودتون به ماه 18زندگیتون مبارک ان شالله 18سالگیتون امروز بردیمتون بهداشت برا چکاب و واکسن از وزنتون راضی نبودن که اونم بخاطر مریضیایی بود که تو این مدت دست از سرتون برنمیداشت واکسن هم که زدین کلی گریه کردین که دل مامانی براتون کباب شد ولی کاریش نمیشه کرد برا سلامتی خودتونه عزیزای مامانی تا الان تب دارین که با دادن استامینوفن و پاشویه دارین بهتر هم میشین وزن یگانه9900 قد76 ریحانه 9350 قد75 این روزا هم بخاطر گرمای هوا هم بیشتر تو خونه هستیم جمعه23/3/93 نیمه شعبان تولد امام زمان رفت...
24 خرداد 1393

عکسای آتلیه ومروارید جدید

سلام نفسای مامانی خوبین خوشگلای من این روزاتون هم داره میگذره و کم کم به 18 ماهگی نزدیک میشین قربونتون برم که با بزرگ شدنتون شیطونی هاتون هم بیشتر میشه و صد البته خیلی هم بهانه گیر شدین(البته میگن بچه ها تو این سن خیلی بهانه گیر میشن نمیدونم والله باید چیکار کنم) جمعه9/3/93 عصر با بابایی بردیمتون ساحل بندرگاه اولین بار بود میرفتین اولش خیلی ترسیده بودین یگانه که همش تو ماسه های ساحل با بابایی بازی میکرد ولی ریحانه بعد از مدتی دل و جرات پیدا کردی و اومدی تو آب،موقع رفتن هم بزور از آب اومدی بیرون همون روز متوجه شدم که یگانه دندون نیش پایین سمت چپت در اومده مبارکت باشه عزیز مادر شنبه 10/3/93 هم عکسای آتلیه تون آماده بو...
16 خرداد 1393