یگانه و ریحانه فرشته های خونه مایگانه و ریحانه فرشته های خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

یگانه و ریحانه دوقلوهای دوست داشتنی مامان و بابا

جشن شکوفه ها# یگانه ریحانه# کلاس اولی

سلام سلام عزیزانم  سلام دخترای گلمم امروز31/6/98 و بالاخره عشق های مامان کلاس اولی شدن😍😍 ورودتون را به کلاس اول دبستان تبریک میگم اولین ها همیشه خوب هستند به دل آدم می نشیند و خاطره شان می ماند در دل باز هم تجربه ای جدید از روزهای مادرانه و پدرانه دختران نو پای ديروزم امروز دست به دست من و بابایی وارد مرحله تازه اي از زندگي شدین اولین سال مدرسه رفتنتون مبارک🌹🌹❤️❤️ خدایا شکرت هزاران بار شکر که هستم و این روزها رو می بینم و بعد از تعطیلات تابستونی که پشت سر گذاشتیم اولین شب قبل از مهرماه که شب ساعت10خوابیدید اونم واسه کسی که زودتر از 2شب نمی خوابیدن خیلی ذوق مدرسه دارید حق پشت و پناه تون خوشگلا ماما...
31 شهريور 1398

روز دختر با فرشته های خوشگلم

سلام سلام😍اومدیم با پست روز دختر دختر یکی یه دونه دختر عزیز خونه... هرکی دختر داره جاش وسط بهشته😍 فرشته های خوشگلم عزیزای دلمم روزتون مبارک😘😘خدا جونم ممنونم از اینکه منو لایق مادر شدن کردی اونم مادر دوتا دختر دوتا فرشته خدایا شکرتتتت🙏🙏 و بریم سراغ عکسای روز دختر  کیک مامان پز به سلیقه یگانه ریحانه و البته همکاریتون برای تزیین میز تدارکات که همشون از نوع خونگی هستن فرشته های خوشگلم فرشته ها و بابایی اینجا هم اومده بودید کافه مامان سمانه🤭سفارش سالاد میوه دادید😍   ...
17 تير 1398

تولد دایی حسین

سلام دوباره اومدیم با پستی به افتخار دایی حسین ته تغاری مون 10تیر تولد دایی بود  با خاله آزیتا و دایی محسن سوپرایز کردیم و بریم سراغ عکسای این پست اول کیک مامان پز میز سوپرایز اینم ته تغاری آبجی فدات فرشته ها و دایی بهار کوچولومون و عمو جونش  داداش جونم از خدا برات بهترینها رو آرزو دارم ان شاالله روز به روز تو کارت و زندگیت شاهد موفقیت های بیشتری ازت باشیم 😍😍   ...
13 تير 1398

روزانه های یگانه و ریحانه

سلاممم عشقای مامان  هفته ای که گذشت بعد از مدتها رفتیم شهربازی و کلی خوش به حالتون شد.ایندفعه از طرف باشگاه جنبه اردو داشت و ممنون از خاله سمیرا مهربون این روزا هوای بوشهر به اوج گرماش رسیده و ما هم به اجبار خونه نشین شدیم و روزمون رو با موندن تو خونه سر میکنیم و بخاطر گرمای هوا هیچگونه کلاس تابستانه ای نشد برید باشگاه هم فعلا نمیرید و به امید خدا هوا بهتر که شد مجدد شروع میکنید   ...
9 تير 1398

تولد خاله سمیرا

سلام دیگه راستی راستی بروز شدیما🤭 امشب تولد داشتیم اونم تولد کی عزیز دلمون خاله سمیرا مربی باشگاه دخملا و مامانی یه شب خاطره انگیز و به یاد موندنی بود در کنار همه عزیزان و عکس خوشگلا مامان قبل از رفتن به تولد  در حال آماده شدن خواهرانه😍 تنها عکس مجاز در تولد   میز شام و دسر و در پایان آرزوی سلامتی و شادی در شب تولدش برای بهترین مربی بهترین دوست عزیزم سمیرای نازنینممم    ...
31 خرداد 1398

بازگشت دوباره

سلام سلاممممم  ما برگشتیم و کلی دلم برای اینجا تنگ شده بود امشب یهو به سرم زد بیام و پست جدید بزارم کلی اتفاقات خوب و بد تو این مدت پشت سر گذاشتیم  میخوام برگشتمون رو با گذاشتن عکساتون تکمیل کنم عزیزای دلم😍😍 فارغ التحصیلی پیش‌دبستانی    ...
28 خرداد 1398

ورود به پیش دبستانی

سلامممممم سلاممممم برگشتنم با پست جدید ورودتون به پیش دبستانی همزمان شد مامانی رو ببخشید اصلا وقتم آزاد نمیشه برا بروز کردن وبلاگتون😥😥میخوام سعی خودم رو بکنم ایشالله موفق باشم😉  اصلا باورم نمیشه که اینقد بزرگ شد هنوز برام همون دوتا فسقلی هستید که شب تا صبح بالا سرتون بیدار بودم😍😍 ورودتون به پیش دبستانی توسن۵سالو۹ماهگی  پی نوشت:دوستان کسی اطلاع داره چرا نمیتونم عکس آپلود کنم😩😩
11 مهر 1397

جشن۲۲بهمن .مهدکودک

سلام فرشته های مامانی توی هفته گذشته توی مهدکودک براتون جشن انقلاب گرفته بودن شما هم خیلی ذوق داشتید شعرهایی که قبلا بهتون یاد دادم رو خوندید و مربی و مدیرتون خیلی خوششون اومد و‌کلی تشویقتون کردن ی روز هم جشنواره غذا گذاشته بودن   اینم عکس هایی که تونستم بگیرم    حلواخرمایی تزیین شده برای جشن   با خاله الهام مربی مهد         لخ لخ ماهی که غذای محلی بود برا جشنواره غذا   پی نوشت:شنبه 21بهمن شروع نوشتن این پست بود که متاسفانه قبل از ثبت نت قطع شد تا امروز 27بهمن ماه که تونستم از ثبت موقت خارج بشم     ...
21 بهمن 1396

برگشت از اهواز و اتفاقهای بد این چند روز

سلام عزیزای دل مامان یکشنبه۱۵بهمن صبح برگشتیم بوشهر...از صبح شنبه که اهواز بودیم مامان جون فاطمه حالش بد شده بود و دایی مسلم برده بودش بیمارستان بستریش کرده،منم عصر رفتم پیشش بخاطر شما که بهم وابسته هستید و همش بهانه میگیرید نمیتونم زیاد بمونم بیمارستان.مامان جون هم باید فعلا بستری باشه تا دیابت و‌پلاکت خونش کنترل کنن که ببرنش برا عمل طحالش که بزرگش ولی معلوم نیست کی عمل بشه چون هم قندخونش بالاست هم فعلا روزی ی بار داره خون بهش میدن بخاطر پلاکت خونش و کم خونی که همه اینها فعلا نتونستن کنترل کنن شما هم با دستای کوچولوتون هرروز دارید دعا میکنید که مامان جون خوب بشه همش گریه میکنید که دلتون تنگ شده براش😞😢 اتفاق بد دیگه ای که افتاد دی...
20 بهمن 1396

مسافرت.اهواز خونه عمه جون الهام

سلام ب دخترای گلممم بالاخره طلسم مسافرت رفتنمون شکست و صبح پنچشنبه۱۲بهمن پیش ب سوی اهواز حرکت کردیم توی تمام مسیر همش سوال میکردید کی میرسیم چرا نمی رسیم خیلی خسته شدید فکر میکردید مسیر کوتاه😁و بالاخره رسیدیم و اندر احوالات ما خونه عمه ب روایت تصویر   شب اول که رسیدیم رفتیم خانه بازی نزدیک خونه عمه         شب دوم پارک و رستوران     بدون شرح از شیطنت هاتون😉😉           بعد از ی روز کامل شیطنت هر سه تاتون ساعت ۱۰شب رفتید که بخوابید مثلا😁نشون ب اون نشون زودتر از۱شب نخوابیدید اونم ب زور و تهدید😰 &nbs...
13 بهمن 1396