رفتن ب مهدکودک برای دومین بار
سلام فرشته های مامانی
امروز۲۳/۱۰/۹۶یهو تصمیم گرفتم بزارمتون مهدکودک...پارسال سه روز رفتید روز سوم ریحانه بهانه گرفتی گفتی نمیخای بری...امروز صبح از خواب بیدار شدم تصمیم گرفتم ی بار دیگه امتحان کنم و گذاشتمتون مهد نزدیک خونه که مربیش هم یکی از دوستامه.واسه شیفت ظهر بردمتون ساعت۱۲:۳۰ساعت۱:۳۰الهام جون مربی تون زنگ زد که یگانه داره بهانه ات رو میگیره سریع اومدم دنبالت باهات حرف زدم راضی شدی بمونی اومدم خونه تا ساعت۳:۳۰که اومدم دنبالتون ریحانه نمیخاستی بیای دوست داشتی بمونی ولی یگانه میگفت دلم برات تنگ شده دیگه مهد نمیرم😥البته بعد که اومدی خونه گفتی فردا میری😶حالا باید منتظر موند ببینیم چطور میشه این پروژه مهد رفتنتون فعلا قراره ی هفته امتحانی برید
عکس از روز اول مهد رفتن فرشته های مامانی
یگانه از نبود مامان ناراحت بودی تو عکس اخمو هستی😞
اینجا بزور میخای لبخند بزنی 😜
ان شاالله ورودتون ب دانشگاه نفس های مامانی😘😘😘😘😍😍😍😍