یگانه و ریحانه فرشته های خونه مایگانه و ریحانه فرشته های خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

یگانه و ریحانه دوقلوهای دوست داشتنی مامان و بابا

ورود به ماه10 از زندگی عشقهای مامان-تب کردن ریحانه

1392/6/24 17:56
197 بازدید
اشتراک گذاری

  سلام و صد سلام به دخترای گلم و دوستای عزیز

 

دخترای ناز مامان امروز24/6/92 وارد ماه از زندگیتون شدین خدا رو شکر میکنم که تا به امروز تونستم از پس بزرگ کردن شما ها بدون هیچ مشکلی بربیام هرچند که خیلی سخت بوده ولی شیرینی بزرگ کردنتون  تمام سختی ها رو آسون کرده عشق های مامان عاشقانه دوستتان دارم ای هدیه های آسمانی از خدا فقط براتون سلامتی میخوام که همیشه صحیح و سلامت و خوشبخت در کنار هم باشیم

                                      

امروز هم رفتیم مرکز بهداشت واسه چکاب که خدا رو شکر گفتن خوبین

یگانه وزن 8کیلو،قد66 ریحانه وزن7400،قد64

 

     

 

این روزا رو با رفتن خونه مامان جون و عزیزجون میگذرونیم

پنجشنبه21/6/92 واسه ناهار رفتیم خونه عزیزجون خاله آزیتا و دایی محسن و دایی مامانی(دایی محمود)هم با خانواده ناهار دعوت بودن کلی دور هم خوش گذشت فقط تنها مشکلمون شما وروجکا بودین که اصلا نمیخابیدین فقط چرت10تا20دقیقه ای میزدین تا شب اونجا بودیم بعد هم بابایی اومد دنبالمون رفتیم خونه مامان جون و تا آخر شب موندیم بعد هم برگشتیم خونه

 

    

 

جمعه 22/6/92 ظهر ریحانه که از خواب بیدار شدی کسل بودی عصر حمومتون دادم و غروب رفتیم خونه مامان جون و ریحانه یه نیم ساعتی خوابیدی وقتی از خواب بیدار شدی تب کرده بودی و بابایی رفت داروخونه و واسه ات شربت استامینفن گرفت و بهت دادم آخر شب برگشتیم خونه و زود خوابیدین ولی ریحانه نصف شب پاشدی و تبت شدید شده بودشکلکهای جالب آروین که بازم بهت دارو دادم با یه دردسری تا نزدیکای صبح بود که خوابیدی و تا عصر شنبه که بردمت پیش دکترت  مدام هی تب میگرفتت و هی ول میکردکه دکتر گفت یه ویروسه واست استامینفون،شیاف دادولی هنوز خوب نشدی فسقلی مامان البته دکتر گفت 3تا 4روز همینطوری بعد خوب میشی و گفت اگه بهتر نشدی باید آزمایش ادرار بدی شاید عفونت باشه خدا کنه تا اون مرحله نرسه

 

    

 

یگانه مامانی داری سعی میکنی که خودت تنهایی بشینی که تا حدودی هم موفق هستی ولی ریحانه مثل همیشه یه خورده از آبجی عقبی فقط تلاش برای راه رفتنتون زیاده هرچیزی رو میگیرین وبلند میشین و میخواین راه برین و شیطونی کنین

وقتی بابایی میاد خونه چنان براش ذوق میکنید که گفتنی نیست فقط دیدنیه شکلکهای جالب و متنوع آروین شکلکهای جالب و متنوع آروین

یگانه تازگیها یاد گرفتی میری میخوای ریسور رو بگیری و از تو زیر تلویزیونی بندازی بیرون که یه بار بابایی بهت تذکر داد و تو هم چنان بغضی کردی بعد هم زدی زیر گریه و خودت رو انداختی تو بغل من الهی قربونت برم که مثل خودم دل نازکی

و همچنان عاشق غذاهای سفره هستین

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)