یگانه و ریحانه فرشته های خونه مایگانه و ریحانه فرشته های خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

یگانه و ریحانه دوقلوهای دوست داشتنی مامان و بابا

روز دختر با دخترای ناز مامان

1392/6/16 23:39
202 بازدید
اشتراک گذاری

 

                           

سلام عمر و نفسهای مامانیEmoticon

 

دخترای گل مامان تولد حضرت معصومه(س) و روز دختر رو بهتون تبریک میگم

                                         

این روز رو هم به همه دخترای وبلاگی،دوستای ریحانه و یگانه تبریک میگم

          

 

با  کلی تاخیر اومدم این روزا حسابی ددری شدین،چونکه همش یا خونه مامان جون یا خونه عزیزجون میریم و شما هم حسابی عادت به بیرون رفتن کردین

 

سه شنبه29/5/92_پنجشنبه31/5/92_جمعه1/6/92_چهارشنبه6/6/92 و دوشنبه11/6/92

این روزا همش خونه عزیزجون بودیم که دو روزشم خاله آزیتا و دوتا از دایی های مامانی هم اونجا بودن شما با عسل کلی بازی کردین و خوش گذروندین

بقیه روزا هم میرفتین خونه مامان جون و اونجا هم با سوگند بازی میکردین و حسابی هم شیطونی کردین واسه خودتونشکلکـــْـ هایِ هلــن

 

          

سه شنبه29/5/92

ریحانه مامانی هنوز مریضیت خوب نشده بود که شبش زنگ زدم به دکترتون و ساعت9شب بردمت مطب و بعد از معاینه گفت که هنوز سرماخوردگیت خوب نشده و باید دارو بهت بده و کتوتیفن و سرماخوردکی و آزیترو مایسین واست نوشت و 2،3روزی که خوردی خدا رو شکر خیلی خوب شدی و الان دیگه هیچ مشکلی نداری عزیز دل مامانی، دکتر واستون آزمایش خون نوشت واسه چکاب کم خونیتون که دوشنبه4/6/92 رفتیم آزمایشگاه و هنوز جوابش آماده نیست

                     barrinhas07

 

پنجشنبه 14/6/92

عصر رفتیم خونه خاله آزیتا و دایی محسن و زندایی و نگار جون هم اومدن تا ساعت11اونجا بودیم بعد هم بابایی اومد دنبالمون

                       barrinhas07

 

جمعه15/6/92

رفتیم خونه عزیز جون که بازم دایی محسن اومدن اونجا و دور هم بودیم تولدسالگی نگارجون هم بود که بهش تبریک گفتیم و کادوی نقدی رو بهش دادیم

 

                  barrinhas07

 

از شیطونی و بازیگوشیاتون هم اینه که از دست شما نمیتونم بیام پشت کامپیوتر چونکه همین که میام هردوتون سریع میاین دنبالم و از صندلی آویزوون میشید اجازه نمیدین که واسه 1دقیقه هم بشینم و کارم رو انجام بدم                               

راستی یگانه مامانی هم بدعادت شدی و اونم اینه که یه وقتایی به آبجی ریحانه میزنی و یا موهاش رو میکشی نمیدونم باید چیکار کنم

 

ریحانه خانمی یاد گرفتی به محض پخش شدن آهنگ شروع میکنی به نانای کردن و دست تکون دادن قربونت برم من فندق مامان

 

از نظر غذا خوردنتون هم خدا رو شکر بهتر شدین که بازم یه عادت دیگه ای که پیدا کردین اینه که هرکسی هرچی میخوره شما هم میخواین و غذاهای سفره رو بیشتر ترجیح میدین منم یه کوچولو از بعضی غذاها که منعی نداره واسه تون میدم که بچشین

 

یه خبر خیلی خوب یه نی نی داره به فامیلمون اضافه میشه عمه الهام جون بارداره تازه 2ماهشه هورا هورا...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)