این روزای ما و 6ماهگی عسلام

1392/2/25 22:14

143 بازدید

اشتراک گذاری

سلام دوستان عزیز و دخترای گلم

این روزها حسابی شیطون و بازیگوش شدین قربونتون برم که هر لحظه لحظه زندگیتون واسه مامان و بابا خاطره است جیگرای من

یگانه جونم که دمر شدن واسه ات شده بازی،تازگیها هم که یه خورده سینه خیز میری و زود خسته میشی و شروع میکنی به گریه کردن،ریحانه گلم هم تازه یاد گرفتی دمر میشی ولی نه به اندازه آبجی یگانه بیشتر دور خودت میچرخی

دوشنبه16/2/92هم بالاخره تونستم تنهایی حمام تون بدم قبلا مامان جون(مامانی) اینکارو میکرد راستش خودم میترسیدم ولی به قول معروف دلمو به دریا زدم و اینکارو انجام دادم با اینکه موقع حمام خیلی گریه میکنید ولی بعدش سرحال میشید و شیرتون رو که خوردین حسابی واسه خودتون میخوابید

دوشنبه23/2/92آخر شب بود که برقمون رفت و ما هم مجبور شدیم بریم خونه مامان جون(باباجون) تا رسیدیم ساعت شد1:30 تا شما خوابیدید ساعت شد2:30-3 اخه عادت دارین تو تخت خودتون بخوابید واسه همین خیلی اذیت شدین تا خوابیدید

سه شنبه24/2/92وارد 6ماهگی شدین و موقع خوردن غذای کمکی،عصر مامان جون واستون فرنی درست کرد و چونکه اولین بارتون بود به اندازه یه بند انگشت بهتون داد

شب هم گفتم بریم خونه خاله آزیتا مهمونی که متاسفانه به محض اینکه وارد خونشون شدیم شما دوتا وروجک شروع کردین به گریه و جیغ زدن(آخه دومین بار بود که میرفتیم اونجا و اولش فکر کردیم غریبگی میکنین)ولی دیدیم نه گریه هاتون تمومی نداره (فقط10-20دقیقه ای که خواب بودین)همینکه بیدار شدین دوباره شروع کردین اصلا قصد آروم شدن نداشتین بخاطر همین به بابای زنگ زدم که بیاد دنبالمون و ساعت10:30شب بود که بابایی اومد و رفتیم خونه و تا شیر خوردین و عوضتون کردم ساعت شد 11:30 و شما که حسابی خسته بودین(از گریه زیادی)خواب رفتین و منم تونستم یه خورده استراحت کنم

امروز هم خودم واستون فرنی درست کردم،یگانه که دوست داشتی و یه قاشق چایخوری خوردی ولی ریحانه دوست نداشتی یه کوچولو خوردی

راستی دوستان عزیز ممنون میشم راهنمایی کنید که بجز فرنی چی میتونم به بچه ها بدم آخه نمیدونم تو این ماه چی میتونم بدم کتابچه ای هم که دارم درمورد غذای تکمیلی برای 7ماهگیه،اگه شما تجربه ای دارید میشه به منم کمک کنین ممنون

اینم چندتا عکس جدید

یگانه مامانی عاشق این عکستم