روزمرگیهای نفسهای مامان.....

سلام قند عسلای مامان

جیگرای مامان این روزا حسابی با شماها سرگرمم و روزام رو حسابی پر کردین که وقت سر خاروندن ندارم

یکشنبه2/4/92از صبح رفتیم خونه مامان جون(بابایی)عصر هم نوبت دکتر داشتین برای چکاب که با بابایی رفتیم دکتر گفت که از نظر رشدی یه کوچولو باید بهتر باشین(یگانه6700 ریحانه6150)شربت زینک داد که گفت واسه رشدتون خوبه و دیگه اینکه سرلاک هم بهتون بدم،بعد از سرلاک هم گفت میتونین سوپ بخورین،واسه مرواریدتون هم گفت هنوز خبری نیست

چهارشنبه5/4/92هم مامان جون(مامانی)اومد خونمون دیدنی شما قند عسلا میگفت دلش واسه شماها تنگ شده

پنچشنبه6/4/92عروسی خواهر زندایی سحر بود که بخاطر شما نرفتیم میترسیدم تو شلوغی اذیت بشین

عصری رفتیم خونه مامان جون(بابایی)عمه زهرا جون هم اومد شماها تا دیدینش غریبی کردنو شروع کردین به گریه ولی بعد آروم شدین تا آخر شب اونجا بودیم بعد با عمه زهرا و عمو روح الله برگشتیم خونه

یکشنبه9/4/92 از صبح رفتیم خونه مامان جون عصر من نوبت آرایشگاه داشتم 2ساعتی کارم طول کشید و شما وروجکا هم حسابی مامان جون رو اذیت کردین خیلی شیطون شدین

سه شنبه11/4/92 شب مامان جون و دایی محسن و زندایی و نگارجون اومدن خونمون شماها هم باز طبق معمول غریبی کردین،نگار خیلی دوستتون داره همش دور و بر شماها میگرده(عصرش به مامانش گفته بوده زنگ بزنه میخوام با عمه حرف بزنم که پشت تلفن میگفت نی نی ها خوبن فقط هم همین حرفو تکرار میکرد،1یکسال و 10ماهشه، 

خب حالا بریم سروقت شیطونیای شما و کاراتون:

یگانه4دستو پا میشی ولی هنوز نمیتونی بری فقط یه وقتایی پرش میکنی به طرف جلو کل خونه رو سینه خیز میری و غلت میزنی،ریحانه هنوز نمیتونی4دست و پا بشی ولی سینه خیز میری و کل خونه رو غلت میزنی یه بار هم همینجور که غلت میزدی سرتو زدی به دیوار

و دیگه اینکه وقتی بابایی وارد خونه میشه شماها چنان ذوقی از خودتون در میکنید دیدنی...........

غذاهایی که میخورین:

حریره بادام،فرنی،پوره سیب زمینی،پوره برنج و سیب زمینی،سرلاک و بیسکویت مادر

این عکساتون:

ریحانه گلی

یگانه وقتی خوابه(کلا این مدلی میخوابی)

ریحانه هم که فقط با عروسکت میخوابی

یگانه بعد از بیدار شدن از خواب

یگانه عسلی وقتی 4دست و پا میشی

یگانه و ریحانه

اینم عزیزای دل مامان که دارین با هم بازی میکنین و یه وقتایی هم موهای همدیگه رو میکشین