روزمرگیهای و کلی عکس قشنگ
سلام دخترای ناز مامانی سلام عمر و نفسهای من
شیطون بلاهای من هر چی از شیطونی و فضولیاتون بگم کم گفتم قربونتون برم
کلی بهانه گیر شدین همش باید کنارتون باشم نمیدونم بخاطر دندون یا چیز دیگه منم باید تمام کارام رو ول کنم و بشینم کنار شما فقط وقتی بابایی خونه باشه میتونم برم به کارام برسم یا وقتی خوابین که خوابتون هم جدیدا خیلی کم شده با کلی دردسر باید بخوابونمتون
از نظر غذا خوردن شکر خدا مشکلی ندارین مخصوصا اگه از غذاهایی که خودمون میخوریم باشه
از میوه ها هم موز و سیب و انگور رو دوست دارین
بستنی هم خیلی دوست دارین
جدیدا عاشق دست و رقصیدن شدین یگانه یاد گرفتی دسی دسی کردن و ریحانه هم رقصیدن و دست تکون دادن عاشقتونم
ریحانه هم تو تاریخ جمعه29/6/92 یاد گرفتی دد دد بگی و 31/6/92 هم بابا میگی، قربونتون برم که با هر کلمه که از دهنتون بیرون میاد من و بابایی کلی ذوق میکنیم یگانه فقط دد دد ، بب بب میگی
یگانه از تاریخ 4/7/92 دیگه بدون کمک میشینی و دیوار رو میگیری و چند قدمی راه میری
ریحانه ولی هنوز نمیشینی ولی به کمک دیوار و هرچی که نزدیکت باشه و تکیه گاه را میری
تو این هفته هم زیاد جایی نرفتیم طبق معمول یه روزش خونه مامان جون و یه روز دیگه هم خونه عزیز جون رفتیم چهارشنبه 3/7/92 هم سوگند از ظهر اومد خونمون و شما کلی واسه خودتون بازی و اذیت کردین
و بالاخره عکسهای قشنگتون
اینم بازی جدیدتونه اول یگانه انجام دادی بعد هم آبجی ریحانه یاد گرفتی
ریحانه
مامان فدات بشه الهی
یگانه تو ماشین در حال بیسکویت خوردن
ریحانه کاسه به سر
یگانه مامانی
عشقهای من
ریحانه در حال هندونه خوردن
بازم یگانه
ریحانه (بهت میگیم موش بشو این شکلی میشی)
مامانی بعدا نوشت:
ساعت ثبت رو داشته باشین این پست رو بعد از خوابیدنتون که دقیقا یک ربع به 2نصف شب خوابیدین گذاشتم