یگانه و ریحانه فرشته های خونه مایگانه و ریحانه فرشته های خونه ما، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

یگانه و ریحانه دوقلوهای دوست داشتنی مامان و بابا

اولین مسافرت خوشگلای مامان

1393/5/14 12:36
601 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازگلای مامانی

این روزا به حدی شیطون شدین که اصلا وقت آزاد برام نمیزارین که بیام و پست جدید براتون بزارم منم واسه اینکه تو خونه نباشم که تنهایی با شما سر و کله بزنم بیشتر روزا رو  میریم خونه باباجون و عزیزجون(به عزیزجون میگین ماماجی)

حالا بزار از این روزا و اولین سفرتون واستون بگم

چهارشنبه1/5/93 از یه روز قبل تصمیم گرفتیم که بریم اهواز خونه عمه الهام عصز چهارشنبه ساعت5 حرکت کردیم و 10:30رسیدیم خدا رو شکر تو راه زیاد اذیت نکردین و دو ساعتی خوابیدین ولی از خونه عمه هیچی نگم بهتره اذیتی نبود که نکردین ولی با همه این وجود خوش

گذشت و شما با سوگند کلی بازی کردین

تا جمعه 3/5/93 شبساعت 9:30 قصد برگشت کردیم(من و بابایی همینجوری هستیم وقتی میریم مسافرت رفت و برگشتمون معلوم نیست اون موقع ها که شما نبودین ساعت 12شب هم زدیم به جادهچشمک)خلاصه تا رسیدیم بوشهر ساعت 3صبح بود کلی هم واسه سوگند گریه کردین بعد هم کل مسیر تا دیلم رو خواب بودین که باز گناوه خوابیدین تا صبح که دیگه بیدار نشدین

شنبه4/5/93 عصر رفتیم دیدن دخترعموی مامانی که تازه زایمان کرده بود

دوشنبه6/5/93 شب عید فطر رفتیم خونه عزیزجون بعد هم خونه باباجون عیدی هم گیرتون اومد

امسال دومین عید فطر رو با شما گذروندیم امیدوارم 120عید رو اگه ما هم نباشیم شما با هم بگذرونید

جمعه3/5/93 تو اهواز بود که متوجه شدم دندون های آساب پایین ریحانه خانمی دراومده،چهارشنبه8/3/93 هم دندون های نیش پایینی،و دوشنبه13/5/93 هم دندون های نیش بالای یگانه دراومد مبارکتون باشه دیگه کم کم داره مرواریداتون کامل میشهبوسبوس

یگانه وقتی میخوای صدای ریحانه بزنی بعضی وقتا میگی آجی بعضی وقتا هم الا مه منظورت همون ریحانه است

تو مسیر اهواز مشعل گازا رو که میدیدین یه بند میگفتین آتیش آتیش

صبح روزی که اهواز اومده بودیم وقتی از خواب بیدار شدین بهتون گفتم کو سو گند و سروش؟ریحانه همش میگفتی نی یعنی نیستبوسبوس

یگانه وقتی بچه کوچیک می بینی میگی نی نی

عکساتون هم تو ادامه مطلب گذاشتم

 

 بیاد وقتی نی نی بودین افتادین

قربون زست گرفتنت بشم من خونه باباجون بودیم

 

 

دم در خونه عزیزجون

 تو حیاط خونه عزیزجون دارین بازی میکنین

اینجا هم یه روز رفته بودیم خونه دایی محسن(ریحانه با دهنت داری صدای بوم بوم موتور در میاری)

وقتی یگانه پستونک عروسک رو میخوری

این هم عکسهای اهواز

اینجا تو راه هستیم واستون پشت جا درست کرده بودم که راحت باشین

اینم سوگند و سروش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

فریده مامان آیهان
19 مرداد 93 11:20
سلام همیشه به سفر سمانه جون.دندونای تازه هم مبارک باشه. تو عکسا بزرگ شدنشون کاملا معلومه
مامان یگانه و ریحانه
پاسخ
ممنونم فریده جون
شقایق.مامان حباب
23 مرداد 93 16:44
عزیزم چقدر دلم براتون تنگیده بوداااااااااااااااا خیلی روزام سخته. رفتم خونه جدید این دیر ب دیر اومدنو جبران میکنم. همیشه ب گردش فرشته ها عکساتون خییییییییییییییییلی ناز بود برو خصوصی[پاسخ مرسی شقایق جون
راهي نزديک براي کســب درآمـــد بالا...
1 مهر 93 7:33
دوســـــــــت خـــــوبمـــــــ ســـــلاااااااااااااااااااااااااااااااااااامــــــــــ... ميگمـــ دنــبـــالــــــ "يه مجموعه ي آمـوزشي اشتغال زايي و کســب درآمد با سرمـــايه كــم براي خـــودت مي گرديـــ" ؟؟ درســته ؟؟ از شما دعــوت مي کنم که از ايـــن محصــــول بسيار بي نظير و فوق العاده و ديگر محصولات ما ديدن کنيد از اين فرصت استفاده کنيد، به راحتي خريد کنيـــد و يک خريد لــذت بخــش را تجربه کنيد ... شما مي توانيد با خيالي آسوده توضيحات تمامي محصولات موجود را مشاهده و آگاهانه خريــد کنيد... ما 24 ساعته در دسترستان هستيم و تا پايان مراحل خريد در کنارتان مي مانيم در خــــانــــه سفـــارش دهــيـــــد ، در خـــــانـــه دريافــــت کنيـــد و در خـــانــه پرداخــــت کنيد... شــــــــــــــــاد و پيــــــــــــــــروز باشـــــــــــــــــي.....