شروع9ماهگی و عکسهای آتلیه
ماهگیتون مبارک
نفسهای مامان سلام
9ماهگیتون مبارک دخملای ناز مامانی ،9ماه گذشت باور نمیکنم با تمام سختیها اصلا باور نمیکنم که من دست تنها تونسته باشم این مدت رو پشت سر گذاشته باشم یادمه روز اولی که از بیمارستان اومده بودم گریه کردم و به عزیزجون گفتم میترسم و نمیتونم دست تنها شما رو بزرگ کنم که عزیزجون میگفت توکلت فقط بخدا باشه هرچند که خیلی اصرار داشت که خونشون بمونم ولی من بیشتر از 2هفته نتونستم بمونم و اومدم خونه خودمون و خدا جون ممنونم که این توانایی رو بهم دادی و تونستم تا الان که9 ماه گذشته از عهده اش بر بیام و بعد از این هم فقط امیدم خداست
عزیزای دل مامان بالاخره دوشنبه 21/5/92رفتیم عکساتون رو گرفتیم
مامانی بعدا نوشت:
کیفیت عکسها فکر کنم زیاد خوب نشده چونکه هنوزcd عکسها رو نگرفتم فعلا با دوربین از رو عکستون گرفتم بعد که cd به دستم رسید جایگزین میکنم
مامانی تو تاریخ25/5/92 نوشت:
امروز تولد عمه زهرا جون،عمه جون خیلی خیلی دوستت داریم تولدت هم مبارک ان شالله 120سالگیت
عمه الهام و سوگند جون هم امروز از اهواز اومدن